کد مطلب:223804 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

پیمان مأمون با خدای خود در تنگنای سیاست
اوضاع آشفته جهان اسلام از اندلس و افریقا و مصر و خراسان و بغداد یمن و بصره اسباب تشویش خاطر مأمون شد خاصه كه مأمون خود نظری به بنی عباس نداشت زیرا مادرش ایرانی بود و متمایل بعلویین بود اما در شرایط حاضر عصر خود مواجه با مشكلاتی شد كه نذر كرد و پیمان بست كه اگر فائق شود یكی از علویین را كه احق بخلافت باشد ولیعهد خود نماید.

ابان بن صلت روایت می كند كه خلیفه گفت جمع كثیری از سران سپاه می گویند این انتخاب از تدبیر فضل است.

مأمون شبانه مرا خواست و گفت من بهمه شئون كشوری و لشكری وارد هستم و علت این اقدام یعنی انتخاب علی الرضا علیه السلام بولایتعهدی این است وقتی كه برادرم محمدامین امر كرد خدمت او برسم من امتناع كردم بلافاصله بعلی بن عیسی بن ماهان فرمان داد كه بخراسان آمده مرا بقید زنجیر درآورد و غل و جامعه بگردنم بیندازد و نزد امین ببرد علی بن عیسی این خبر را بمن داد - منهم فرستادم نزد هرثمة بن اعین والی سجستان (سیستان) و كرمان كه خود را هر چه زودتر بمن برساند لیكن علی بن عیسی بر من افساد كرد ولی در نتیجه برای اجرای نیت امین درباره من موفق نشد گریخت.

از طرف دیگر صاحب السریر (علم) خروج و طغیان برافراشت اغلب شهرهای خراسان را فتح نمود تمام این اخبار در ظرف یك هفته بمن رسید و از مطالب دهشت انگیزی آگاه شدم در حالی كه قدرتی نداشتم نه قوه مالی و بنیه جنگی تا بتوانم در مقابل دشمنان عرض اندام كنم دیدم سركردگان و بزرگان سپاهی كه با من هستند جز ضعف و سستی و ترس و رعب چیز دیگری از آنان مشاهده نمی شود در خلال این احوال كه اوضاع علیه من رو نمود و دنیا در نظرم تیره و تار شد خواستم بپادشاه كابل پیوسته و پناهنده شوم.

پیش خود گفتم شاه كابل مردی كافر است و برادرم محمدامین با مال فراوان دل او را بدست آورده ناچار او مرا تسلیم امین خواهد كرد.

پس از فكر زیاد پیش خود هیچ راه و مفری نیافتم جز اینكه توبه كنم و از گناهان خود



[ صفحه 216]



پشیمان شده توسل بسوی خداوند عزوجل جویم و از درگاه او تمنی كنم مرا یاری كند و بخدا پناه بردم و امر كردم بساختن این خانه كه می بینی (در این موقع اشاره كرد بسوی خانه ای)كه آن خانه را جاروب و آبپاشی كردند و دو جامه سفید در بر كرده چهار ركعت نماز گذاردم و در آن نماز آنچه از قرآن حفظ داشتم خواندم و بخدای عزوجل پناهنده شدم و با او عهد كردم و پیمان استوار و محكمی بستم با نیت پاك و صداقت كه اگر پروردگار ریاست و خلافت را بمن باز گرداند و دشمنان مرا از بین برد و این ناملایمات طاقت فرسا و بیش آمدهای جان گدازر را از پیش پای من بردارد امر خلافت را بموضعی بر گردانم كه خداوند مقرر فرموده است.

پس از این پیمان در خود قوت قلبی احساس كردم و طاهرین حسین ذوالیمنین را بر انگیختم تا بسوی علی بن عیسی بن ماهانی حركت كند و آنچه مقدر بود پیش آمد كرد.

پس از آن هرثمة بن اعین را بسمت رافع بن لیس فرستادم تا بر او ظفر یافت و وی را كشت.

سپس آنمرد را مأمور برانداختن صاحب السریر كردم و چون در امان خواستن درآمد بذل مال كردم تا صاحب السریر شهرها را مسترد نمود بازگشتند و پیوسته كارم قوت می گرفت تا بجائی رسید كه از امر برادرم محمدامین آسوده شدم و چون خدای تعالی این توانائی را بمن عنایت فرمود و بر اوضاع مسلط شدم منهم وفای بعهد كرده و میثاقی را كه با خدا بسته بودم لازم شمردم و احدی را سزاوارتر از ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام برای مقاومت خلافت مسلمین نیافتم لیكن آن حضرت قبول خلافت را نفرموده جز آنچه واقف هستی از این خبر معلوم می شود كه بمأمون در مرو سخت گذشته زیرا پدرش را از دست داده برادرش هم با او به مخالفت برخاسته در تنگنای زندگی مانند همه مردم مضطر و پریشان چاره ای جز توسل ندیده است و این سیره طبیعی بشر است كه چون در مضیقه افتاد توبه می كند و بخدا پناه می برد ولی چون متنعم شد باز توبه می شكند و طغیان می كند و در قرآن مجید این رویه ناپسند را تذكر فرموده است.

و اذا انعمنا علی الانسان اعرض و نأی بجانبه و اذا مسه الضر فذودعاء عریض.

هرگاه بر آدمی نعمتی بخشیدیم وقتی خود را غرق ناز و نعمت دید از ما رومی گرداند و با كبر باطراف می نگرد ولی چون سختی و شدتی رخ داده اصابت كرد - دست بدعا بر می دارد و بتضرع و زاری می پردازد.

و مأمون مصداق این حقیقت بود كه در تنگنای زندگی و فشار افكار سیاسی نذر كرد و



[ صفحه 217]



توبه نمود كه حق را بجای خود بر گرداند ولی وقتی موفق شد و استیلا یافت تنها عمل نكرد حق را كشت و جنایتی محو ناشدنی بجا گذاشت.

از فحوای این روایت معلوم می شود راست و درست است و از همین خبر خبث طینت مأمون ظاهر می شود و این بزرگترین آزمایشی بود كه خداوند عظیم جل شأنه از او نمود...



خوش بود گر محك تجربه آید بمیان

تا سیه روی شود هر كه در اوغش باشد



علل و اسباب موفقیت مأمون از این روایت توجه و توسل بحق است اینك اگر بگوئیم مأمون با آن حذاقت و تیزهوشی حضرت علی بن موسی الرضا را نمی شناخت و حق را او را نمی دانست كه خلاف عقل است زیرا مردی كه در افضلیت امیرالمؤمنین(ع) آن احتجاجات را با علماء بزرگ می كند چگونه شاهد اخبار ولایت و امامت منصوص حضرت رضا(ع) نبود و باضافه كه نذر و عهد او برای گردانیدن حق خلافت بجای خود غیر از آن حضرت كسی نبود پس مأمون حضرت رضا علیه السلام را بخوبی می شناخته و حق او می دانسته و معرفت بمقام شامخ علمی و امامت او داشته كه چنین نذكری كرده و این نذر مبهم نبود بكله در حق مخصوص و منصوص ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام بود زیرا در آخر كار تأیید می كند كه خودم این فكر را داشتم و آن حضرت را افضل و احق باین مقام می دانستم در این صورت مأمون با آنكه توسل بخدا جسته و در بیچارگی و یأس و نومیدی بذیل آستان حق علی بن موسی الرضا علیه السلام در پیشگاه حق توبه كرد و نذر كرد كه در صورت موفقیت خلافت را بآن حضرت بر گرداند و دو خیانت در اینجا مرتكب شده كه بمنطوقه ی:

ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی.

چون بر خر مراد سوار شد توبه را بشكست و امام علیه السلام را كشت و نذر بشرط كمال ادا نكرد و كفران نعمت نمود و طغیان بر عنایت حق كرد و لذا عمرش كوتاه شده و مورد لعن و طعن قرار گرفت و ممكن است فضل این پیشنهاد را قبل از توبه او كرده باشد او را متوجه تقوی نموده مأمون هم توبه كرده و توسل جسته و لیكن شكسته و مرتكب بزرگترین جنایت تاریخی شده.

و شاید واقعا می خواسته با این روایت فضل را تحقیر نموده باشد و كسانی هم كه گفته اند این عمل برای سیاست ملك و اغراض دنیوی بوده باین نذر و عهد و توبه فریفته و عوام فریبی كرده باشد و الله اعلم.



[ صفحه 219]